۶. جومانجی (Jumanji)
کارگردان: جو جانستون
بازیگران: رابین ویلیامز، کریستن دانست
امتیاز متاکریتیک: ۳۹ از ۱۰۰
این فیلم پایینترین امتیاز را در میان فیلمهای این فهرست دارد. به لحاظ سینمایی اثر مهم و منسجمی نیست اما به لحاظ تاثیرگذاری روی گیشهی فروش و اینکه یک فرنچایز را رقم زد اثر مهمی محسوب میشود.
سال ۱۸۶۹ دو پسربچه یکی بازی شبیه منچ را در زمین خاک میکنند و امیدوارند که دیگر هیچوقت این بازی از زیر خاک بیرون نیاید.
یک قرن بعد از آن در سال ۱۹۶۹ آلن پریش پسربچهای است که از دست یک سری قلدر فرار میکند و به مغازهی کفشفروشی پدرش پناه میبرد. او با کارل آشنا میشود که کارمند پدرش است و یک کفش جدید ساخته. آلن کفش را اشتباها روی یک ماشین میگذارد و باعث صدمه دیدن ماشین میشود. گناه به گردن کارل میافتد و او اخراج میشود. آلن آن صفحهی بازی را که جو مانجی نام دارد پیدا میکند و به خانه میبرد.
سال ۱۹۹۵ دو بچهی دیگر به نامهای جودی و پیتر بازی جو مانجی را در یک خانهی متروک پیدا میکنند که ناگهان آلن که حالا مرد بالغی شده از آن بیرون میآید. معلوم میشود این یک بازی سحرآمیز است و آلن وقتی ۱۲ ساله بوده شروع به این بازی کرده و از آن موقع در بازی گیر افتاده و تنها راه خلاصیاش تمام کردن بازی است.
یک فیلم نوجوانانه که پرفروش شد و جلوههای ویژهی پرزرق و برقی داشت اما به لحاظ فیلمنامه اثر پرتی محسوب میشود. کارگردانی خاصی هم ندارد اما گروه مخاطبان خودش را پیدا کرد که باعث شدند دنبالههای آن ساخته شوند.
۷. مظنونین همیشگی (The Usual Suspects)
کارگردان: برایان سینگر
بازیگران: کوین اسپیسی، گابریل بیرن
امتیاز متاکریتیک: ۷۷ از ۱۰۰
این فیلم برایان سینگر یک اتفاق مهم در دههی نود بود و چرخش یا به عبارتی حقهی داستانی آن چنان شهرتی پیدا کرد که سریعا فیلم تبدیل به کالت شد. داستان فیلم با ماجرای انفجار یک کشتی شروع میشود که در آن دین کیتون تبهکار حضور داشته. او با فردی که کایزر خطابش میکند روبهرو میشود. کایزر به او شلیک میکند و کشتی را به آتش میکشد.
روز بعد پلیس ۲۷ جنازه پیدا میکند و فقط دو نفر از این ماجرا جان سالم به در بردهاند. یک رئیس مافیایی مجار که با سوختگی شدید در بیمارستان بستری است و راجر کینت که لقبش وراج است چون وقتی شروع به تعریف کردن یک ماجرا میکند کسی نمیتواند جلویش را بگیرد. پلیس از وراج بازجویی میکند و داستانی که وراج تعریف میکند و چگونگی روبهرو شدن سران مافیایی را نشان میدهد در فلاشبک تصویر میشود. حلقهی گمشدهی پازل وراج کاراکتری به نام کایزر شوسه است که پلیس باید او را پیدا کند.
اگر تا امروز این فیلم را ندیدهاید بلافاصله سراغش بروید و البته مراقب باشید که قبل از آن اسپویل نشوید. شاید مشکل «مظنونین همیشگی» همین باشد که بعد از اولینبار که داستان لو رفت دیگر لذت چندانی به مخاطبش نمیدهد. با این حال فیلم باعث شد نسل جدیدی از کارگردانان با ساختن تریلرهای معماگونه روی کار بیایند. در زمان اکران فیلم تدوین و کارگردانی آن علاوه بر فیلمنامهاش که ابتدا به نظر ساده میرسد و بعد به تماشاگرش رودست میزند توسط منتقدان زیاد تحسین شد.
۸. عقل و احساس (Sense and Sensibility)
کارگردان: آنگ لی
بازیگران: اما تامپسون، کیت وینسلت
امتیاز متاکریتیک: ۸۴ از ۱۰۰
اقتباسها از رمانهای ساده و شیرین و سهل و ممتنع جین آستین در سینما معمولا عاقبت به خیر از کار درآمدهاند. «عقل و احساس» آنگ لی که با نام «حس و حساسیت» هم شهرت دارد یکی از بهترینهایشان است.
اواخر قرن نوزدهم آقای دشوود در بستر مرگ به پسرش از ازدواج دومش میگوید و از او میخواهد که از همسر دوم و سه دخترش الینور، ماریان و مارگارت مراقبت کند چون آنها چیزی از آقای دشوود به ارث نمیبرند. جان به پدرش قول میدهد اما همسر حریص و خودخواه او شوهرش را متقاعد میکند که به دخترها پولی ندهد و فقط آنها را تحتالحمایهی خودش قرار بدهد.
در همین حین برادر فانی برای مدتی اقامت نزد آنها میآید. الینور و ادوارد برادر فانی خیلی زود تبدیل به دوستان نزدیک یکدیگر میشوند. فانی که احساس نگرانی کرده به خانم دشوود میگوید که اگر ادوارد با دختری بدون ثروت ازدواج کند از ارث محروم میشود.
فیلمی که آنگ لی بعد از خروج از تایوان ساخت با اقبال زیادی روبهرو شد. بخش زیادی از این اقبال به حضور اما تامپسون برمیگردد که در دوران اوج خودش است و در این فیلم کیت وینسلت کنار او اصلا به چشم نمیآید. تامپسون انگلیسی خودش فیلمنامه را نوشته و طبعا روح انگلیسی رمان آستین را خیلی خوب درک کرده است.
دیدن انگلستان قرن نوزدهم در فیلمها همیشه چشمنواز است و فیلم «عقل و احساس» هم پر از مناظر فریفتنی است. به علاوه آنگ لی لحن جدیدی به رمان ملودرام عاشقانهی آستین میبخشد که فیلم را یک پله بالاتر میآورد. احتمالا این بهترین اقتباس سینمایی از روی یکی از کتابهای آستین است چون علاوه بر لحن عاشقانه کارگردان شاید به دلیل بیگانگیاش با فرهنگ انگلیسی موفق شده چیز متفاوتی به آن اضافه کند.
۹. مخمصه (Heat)
کارگردان: مایکل مان
بازیگران: آل پاچینو، رابرت دنیرو
امتیاز متاکریتیک: ۷۶ از ۱۰۰
اولین فیلمی که لذت تماشای بازی رابرت دنیرو و آل پاچینو جلوی هم را به تماشاگران سینما نشان داد. یک درام جنایی خوشریتم با میزانسنهای جذاب و دو بازیگر قدر که جلوی هم بازیشان بیشتر هم به چشم میآید.
فیلم ماجرای تبهکاری به نام نیل مککالی است که تخصصش سرقتهای بزرگ است. مرد دقیقی است که خودش را کاملا وقف کارش کرده و خیلی حرفهای به آن نگاه میکند در نتیجه زندگی خصوصی چندان جالبی ندارد. او معتقد است در زندگی آدم نباید چیزی باشد که موقع فرار از دست پلیس نتوانی آن در عرض ۳۰ ثانیه آن را رها کنی و پشت سرت بگذاری.
از آن طرف وینسنت هانا هم پلیس مجربی است که به کارش تعهد زیادی دارد و همین باعث شده که زندگیهای خانوادگیاش با شکست روبهرو شود و با همسر سومش هم زندگی خوبی ندارد. نیل میخواهد آخرین سرقت بزرگ خودش را انجام بدهد و بازنشسته شود و از آن طرف وینسنت هم میخواهد او را دستگیر کند. این وسط نیل با زنی آشنا میشود که بهنظر میرسد عاشق او شده است.
مایکل مان کارگردانی نفسگیری دارد. نماهایی از شهر گرفته که باعث میشود شهر هم به عنوان یکی از کاراکترهای فیلم اثرگذار باشد. دو بازیگر قدرتمند جلوی دوربین دارد که میتواند یک سکانس رستوران شاهکار دوتایی با آنها از کار دربیاورد. احتمالا هنوز هم بهترین فیلم کارنامهی مایکل مان است.
«مخمصه» به لحاظ بصری و کارگردانی یک کلاس درس است و از همان زمان مایکل مان تبدیل به کارگردانی شد که طرفداران خاص خودش را پیدا کرد که منتظر هر فیلم او باشند. متاسفانه ولی بیشتر کارهای بعدیاش ناامیدکننده از کار درآمدند.
۱۰. نیکسون (Nixon)
کارگردان: الیور استون
بازیگران: آنتونی هاپکینز، جوان آلن
امتیاز متاکریتیک: ۶۶ از ۱۰۰
درامی تاریخی که روایتی از زندگی ریچارد نیکسون رئیس جمهور آمریکاست و البته طبق معمول فیلمهای استون وجه سیاسی آن پررنگتر از وجه تاریخیاش است. ریچارد نیکسون سی و هفتمین رئیس جمهور آمریکا بود. سال ۱۹۷۲ او با قدرت تمام از طرف حزب جمهوریخواه انتخاب شد.
همان سال نیروهای بازرسی وارد ساختمانهای واترگیت شده و دستگیر شدند. ۱۸ ماه بعد رئیس دفتر ریچارد نیکسون برای او نوارهایی میآورد که در آنها دو مرد دربارهی رسوایی واترگیت صحبت میکنند. بعد از بحث دربارهی مرگ جی.ادگار هوور، نیکسون با همهی آنهایی که در ماجرای واترگیت دست داشتند بحث تندی میکند.
فیلم تقریبا همهی جنبههای زندگی شخصی و کارنامهی سیاسی نیکسون را در فلاشبک و زمان حال به تصویر میکشد. بیماریهای نیکسون در طول ماجرای واترگیت نشان داده میشود و علاوه بر آن به حس مسئولیتی اشاره میکند که یا در عالم واقع یا در درام استون، نیکسون دربارهی ترور جان.اف کندی احساس میکرده است. فیلم با استعفای نیکسون به پایان میرسد. تصاویر آرشیوی از خاکسپاری نیکسون در کالیفرنیا هم روی تیتراژ آخر میآید.
اولین و دومین و سومین نکتهی برجستهی فیلم بازی آنتونی هاپکینز در نقش نیکسون است. در شرایطی که خیلی از منتقدان استون را به دلیل تصویری که از نیکسون ارائه میدهد و مغایرتهای تاریخی سرزنش کردند راجر ایبرت فیلم را به دلیل برداشت اغراقآمیزش از یک تراژدی کلاسیک تحسین کرد و نوشت که تراژدی نیاز به سقوط قهرمان دارد. در نقطهی ماقبل ایبرت منتقد سانفرانسیکو کرونیکل نوشت که مشکل اصلا دقت تاریخی فیلم نیست بلکه مشکل اغراقی است که در فیلم وجود دارد. او حتی بازی آنتونی هاپکینز را هم جزو موارد اغراق آمیز فیلم دانسته بود.
۱۱. ۱۲ میمون (۱۲Monkeys)
کارگردان: تری گیلیام
بازیگران: بروس ویلیس، برد پیت
امتیاز متاکریتیک: ۷۴ از ۱۰۰
اتفاقات این فیلم علمی-تخیلی در آیندهی نزدیک یعنی سال ۱۹۹۶ رخ میدهد. سال ۱۹۹۶ یک ویروس کشنده باعث شده که میلیاردها نفر از ساکنان زمین بمیرند. آنهایی که زنده ماندهاند زیر زمین زندگی میکنند.
کات به سال ۲۰۳۵ که دانشمندان درمانی برای این ویروس کشف کردهاند. این وسط جیمز کول زندانی است که سال ۲۰۳۵ به شرطی با آزادیاش موافقت میشود که به گذشته سفر کند و مانع گسترش بیماری و مرگ آدمها شود. کول به شش سال قبل از بیماری میگردد و از آنجایی که کسی حرفهایش را باور نمیکند او را در یک آسایشگاه روانی زندانی میکنند.
کول در آنجا با دکتر کاترین رایلی و پسر دیوانهی یک ویروسشناس به نام جفری آشنا میشود. کول دوباره به زمان ۲۰۳۵ برمیگردد و اینبار او را درست به سال ۱۹۹۶ میفرستند اما همه چیز در ذهن کول مغشوش شده و فکر میکند شاید حرفهای جفری دیوانه صحت داشته است.
فیلم هم در گیشه موفق بود و ۱۶۸ میلیون دلار فروش کرد و هم تحسین منتقدان را برانگیخت. برد پیت برای بازی در نقش جفری نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل شد. منتقد معتقدند که اگر چه طرح اصلی فیلم کمی مغشوش است اما بازیهای درخشان و چرخش فیلمنامه که مغز را منفجر میکند باعث جبران همه چیز میشود.
میگویند تری گیلیام برای ساخت این فیلم از مستند کوتاه شاهکار کریس مارکر به نام «فرودگاه» الهام گرفته بود. هدف اصلیاش هم نشان دادن جهانی آشفته و سردرگم کننده بود. از این جهت باید گفت که گیلیام در هدفش موفق شده است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com